بدنامی
اگر خاکم به کوی تو نشینم
به آن سو میروم روی تو بینم
همه دردم ز تو مرهم نخواهم
تو دادی درد من دیگر چه خواهم
اگر داغم ز تو سردی ندیدم
به جز این داغ به دل مهر تو دیدم
به هر سو رو کنم روی تو آنجاست
به هر جا میروم نام تو برجاست
بزن زخمی دگر تا جان ببینی
همه جانم تویی زخمم نبینی!
همه بدنامی از عشق تو دارم
به غیر نام تو عشقی ندارم
بده آتش که سوختن کار ما شد
در این سینه ز سوز تو چه ها شد
بزن خنجرکه ناله تا ثریاست
بزن فریاد که خنجر بر تن ماست
نه خون و نه جگر جز تو شناسد
به جز خون جگر این عشق چه سازد
تا رد پای توست بر روی دیده
چه منت هاست به دل از دست دیده
بپرس وصل تو با این دل چه کرده
که صبر تو مرا بیچاره کرده